اسماعیل حسن زاده
چکیده
قیامهای پسامشروطه موضوع خوبی برای اظهارنظرها و روایتهای متفاوت، متعارض و متقارب فعالان و ناظران سیاسی است. هریک از آنها از زاویۀ دید، ساخت ذهنی، ایدئولوژی، مصالح گروهی و ملی بدان نگریسته ...
بیشتر
قیامهای پسامشروطه موضوع خوبی برای اظهارنظرها و روایتهای متفاوت، متعارض و متقارب فعالان و ناظران سیاسی است. هریک از آنها از زاویۀ دید، ساخت ذهنی، ایدئولوژی، مصالح گروهی و ملی بدان نگریسته و قضاوت کردهاند. یکی از مهمترین فعالان عرصۀ روایتنگاری قیام خیابانی، سیداحمد کسروی است که از او، دو روایت تاریخنگارانه و یک خاطرهنگارانه باقی مانده است. این مقاله درصدد است با بهرهگیری از رویکرد تحلیل انتقادی روایت مایکل تولان، به کالبد شکافی روایتهای سهگانۀ کسروی و آبشخور فکری و سیاسی او از قیام خیابانی بپردازد. روایت نخست کسروی دارای دو سطح تحلیل است: سطح اول، تحلیل جامعهشناختیتاریخی است، او با مشروطهخواهی آذربایجانیان، آزادیخواهی آنان و فعالیت حزب دموکرات و زمینههای قیام ایشان رویکردی همدلانه دارد؛ سطحی دیگر، رویکرد روانشناسی فردی و انگیزهشناسانه است که تحلیلی بدبینانه و تقلیلگرایانه از خیابانی و قیام او ارائه میدهد. هرچند کسروی خود مدعی است که رویکرد تاریخی بهواقعه دارد و از رویکرد سیاسی دور است؛ اما دو سطح نگرشی تحلیلی و روایی او نشان میدهد تحت تأثیر نگرش اندیشههای میهندوستی است و نگران از دخالت بیگانگان. در زمان نگارش این متن(1302)کسروی مورخی نامدار نیست. اما در روایت دوم، که در تاریخ هجده سالۀ آذربایجان آمده، قیام را گام مهمی در فعالگری مثبت و مشروطهخواهانۀ خیابانی دانسته است. در روایت سوم که خاطرهنگارانۀ صرف است، در دو روایت پیشین تجدید نظرکرده، در سطح انگیزهشناسانۀ فردی نیز در تمجید از خیابانی قلم زده است. تغییر مکانی یعنی مهاجرت کسروی از تبریز بهتهران، گذر از وضعیت تاریخنگارانۀ مبتدی به تاریخنگاری حرفهای، گذر از میهندوستی به ملیگرایی معتدل، سپس به ملیگرایی تندروانه، فروکشکردن احساسات رقیبانه و... زمینههایی بود که کسروی را واداشت تا در سه مقطع زمانی سه روایت متفاوت ارائه دهد.